جستاری روان کاوانه در باب ارزش و انگیزش
نگارنده: احسان صالحی
کسی را در نظر آورید که در زندگی اهداف و ارزشهایی دارد ولی نیرو و انگیزهی گامبرداشتن در مسیر آنها را ندارد. حال فرد پر انگیزهای را فرض بگیرید که نیروی گامبرداشتن سترگی در او هست ولی ارزشهای درونیشدهای ندارد، در نتیجه پیوسته بهدنبال اهداف متفاوت و بعضأ متناقض دوان است و هیچیک را نیز تا انتها دنبال نمیکند.
هاینتس کهوت، روانکاو اتریشی-آمریکایی، یکی از کسانی است که بهدقّت و با جزئیّات این دو ظرفیّت متفاوت درونروانی را به بحث گذاشته و از یکدیگر تفکیک کرده است. او معتقد است که برای رشد یک انسان، دو بال مورد نیاز است، که یکی بلندپروازی و نیروی انگیزش درونی و دیگری ارزشهای درونیشده است. اگر یکی از این دو بال یا هردوی آنها بشکند، رشد آدمی با وقفه مواجه میشود.
برای توضیح چگونگی ایجاد این دو ظرفیت در انسان، باید قدری به نظریهی رشدی کهوت وارد شد.
در دیدگاه هاینتس کهوت، ضروریترین نیازِ کودکِ تازهمتولّدشده آن است که مادر/مراقبی داشته باشد که بتواند او را مطلقأ در اختیار داشته و در خدمت خود بگیرد و مادر/مراقب نیز باید این مجال را به کودک خویش بدهد که از او استفادهی مطلق بکند. کهوت بر این مادر/مراقب یادشده، نامِ موضوعِخود (selfobject) میگذارد، بهمعنای ابژه، موضوع، مادر یا مراقبی که گویی چیزی جز امتدادِ «خودِ» کودک نیست. حال اگر این موضوعِخود یا مادر/مراقب، در دسترس و نسبتأ کامیابکننده باشد دو اتّفاق میافتد: یکی آنکه کودک این موضوعِخود را در ذهن خود آرمانی کرده و آن را بهنحوی ادراک میکند که گویی صاحب قدرت مطلق است؛ و دوم، از آنجا که خود و موضوعِخود را در امتداد یکدیگر فهم میکند، میتواند خود را نیز آرمانی کند. این ظرفیّتِ ایجادشده برای آرمانیدیدن خود و مراقب بهصورت همزمان، میتواند در بزرگسالی تبدیل به ظرفیّتِ آرمانیسازی و بهادادن به دیگر انسانها و ارزشها و اهداف مختلف شود.
درواقع زمانی که کودک این مجال را دارد که چیزهایی را آرمانی و کامل ببیند و همچنین این مجال را دارد که بهجای احساس بردگی و انقیاد در دستِ این چیزهای آرمانی، زندگی و نیازها و بقای خود را به آنها وصل کند، آنگاه خواهد توانست در ادامهی زندگی برخی اهداف و ارزشها را برای خود بهمنزلهی آرمان تعریف کند و خود را در نسبت با فاصلهای که با آنها دارد مورد ارزیابی قرار دهد. اگر مادر/مراقب نتواند این مجال را برای کودک خود فراهم سازد، کودک بهجای جستوجوی آرمانها و رفتن بهسوی آنها، یا مطیعانه از ارزشهای دیگران پیروی میکند، یا جهان را مانند مادری بزرگ و توانمند ادراک خواهد کرد که بهجای کمک به او برای یافتن ارزشها و آرمانها، گویی مدام بزرگی و عظمت خود را به رخ او میکشد و مجالِ داشتن هیچ آرمانی را به او نمیدهد، همچون مادری که بهجای ایفای نقش موضوعِخود برای کودک خویش، سایهی سنگین خود را بر کودکش انداخته و اجازهی هیچگونه خیالپروری به او نمیدهد.
علاوهبر آنچه گفته شد، مادر/مراقب باید بتواند چنان یک آینه، حالات و تجارب مختلف کودک را به او بازتاب داده و بر او بنمایاند. درواقع این امکان باید برای کودک فراهم شود که در بدن و صورت مادر/مراقب، تجارب هیجانی خود را تماشا کند تا ظرفیّت درونیسازی تجارب خود را بهدست آورد. این تجربه علاوهبر آنکه به کودک یاری میرساند تا تجارب خود را شناسایی و معنادهی کند، به او احساسی عمیق از درکشدن میبخشد. در نتیجهی این تجربهی درکشدن، نیرویی پربار از بلندپروازی و انگیزهی درونی در کودک رشد میکند. درواقع کودک بلندپروازی و انگیزهای در خود مییابد که بهکمک آن، میتواند ارزشهای آرمانیشدهی خود را دنبال کند.
به بیان دیگر، زمانی که مادر بتواند تجارب کودک خویش را به رسمیّت شناخته و بهجای تحمیلِ تجارب و هیجانات خویش به کودک، تجارب و هیجانات خود کودک را به او بشناساند، کودک نیز خواهد توانست خود و تجارب هیجانی خود را به رسمیّت بشناسد. این فرایند موجب خواهد شد که بال دوم رشدی کودک پرورش یابد. درواقع کودک خواهد توانست آرمانهایی را که بر بال اول تکیه داشتند، به رسمیّت شناخته، بر آنها سرمایهگذاری روانی کند و بلندپروازانه بهسوی آنها گام بردارد.
کهوت اساسا یکی از نشانگان مهم اختلالهای روانی را احساس خالی و تهیبودن از درون (اشاره به فقدان هرگونه ارزش یا آرمان) یا فقدان بلندپروازی و انگیزهی درونی میداند. در نتیجه از نظر کهوت، توانایی و مهارت و استعداد، هرچقدر هم در یک فرد وجود داشته باشد، بدون ظرفیّت آرمانیساختن ارزشهایی خاص یا بدون بلندپروازی، هیچ سودی برای رشد فردی ندارد.
از اینجا میتوان به شیوهی پیشنهادی کهوت برای درمان نیز پل زد. از نظر کهوت، درمان دو وجه بنیادین دارد. یکی آنکه درمانگر به مراجع خویش اجازه دهد که او را قدری آرمانی ببیند تا ازاینطریق بتواند خود را در نسبت با یک موضوعِخود سالم (همان درمانگر) تعریف کند. دیگری آنکه درمانگر بتواند در دنیای درونروانی مراجع خود غوطهور شده، با او همدلی کرده و با ذهن او کاملا همافق شود، تا ازاینطریق مراجع بتواند ذهنیّات و ارزشهای خود را بهرسمیّت بشناسد.
در نهایت باید گفت که ارزش و انگیزش، دو بالِ مستقل اما متقابلأ وابسته برای انساناند که شکستن هریک میتواند روند رشد را با وقفه و اختلال روبهرو سازد. حسّاسیّت نسبت به این دو عنصر و ظرفیّت درونروانی، برای کشف موانع رشد یک انسان امری ضروری است.
منابع:
- سنت کلر، مایکل؛ درآمدی بر روابط موضوعی و روانشناسی خود؛ بهترجمهی حامد علیآقایی و علیرضا طهماسب؛ نشر نی
- Baker HS, Baker MN. Heinz Kohut’s self psychology: an overview. The American Journal of Psychiatry. 1987 Jan;144(1):1-9.
درباره احسان صالحی
من، احسان صالحی، رواندرمانگر در حیطهی رواندرمانی پویشیِ فشرده و کوتاهمدت (ISTDP)، دورههای نظری روانکاوی را اعم از دورهی جامع روانکاوی و دورهی شخصیت و مکانیسمهای دفاعی، زیر نظر جناب دکتر علیرضا طهماسب در خانهی تجربه و دورههای رواندرمانی را در حیطهی ISTDP، زیر نظر انستتیتو بینش نو و جناب دکتر نیما قربانی گذراندهام و در حال حاضر تحت سوپرویژن، مشغول به کار رواندرمانی هستم.
نوشته های بیشتر از احسان صالحی
دیدگاهتان را بنویسید