جستاری روانکاوانه در باب سنخ شخصیتی جسمانیساز. نگارنده: احسان صالحی
در دستنامهی تشخیصی روانپویشی یا PDM، یکی از سنخهای شخصیّتی معرّفیشده، شخصیّت جسمانیساز (= somatizing) است و به دستهای از افراد اشاره دارد که مشکلات روانشناختیشان، غالبا بهشکلِ مشکلات متعدد جسمانی بروز پیدا میکند. گویی فرد برای بیان دردهایش، راهی جز ابراز آنها از طریق بدن خویش ندارد. یکی از پیامدهای مهم این شیوهی مواجهه با دردها و بیقراریها در این افراد، دلمشغولی و نگرانیهای بسیار درخصوص بیماریهای متعدد جسمانی است، بهطوریکه بعضا میتوان شاهد نشانههایی مانند خودبیمارانگاری در این افراد بود.
در یک بیان کلّی میتوان اینگونه اذعان کرد که ظرفیّت نمادپردازی، یا خود-تأملی در این افراد چندان رشد نکرده است. در نتیجه این افراد قادر نیستند که در حالات ذهنی خود بیندیشند یا حالات هیجانی خود را به کلام آوردند. هیجانها و حالات ذهنی رخ میدهند، بیآنکه فرد سوژگی و عاملیت خود را در رخدادنِ آنها حس کند. بهزعم تامس آگدن روانکاو، فرد خود را نه بهمنزلهی سوژهی عامل، بلکه بهعنوان ابژهای میبیند، که رخدادها بر او میگذرند. بهزعم مکدوگالِ روانکاو، که کتاب ارزشمند «تئاتر بدن، رویکرد روانکاوانه به بیماریهای روانتنی» را نوشته، آنچه بیشترین بسامد را در این افراد دارد، نوعی ناگویی هیجانی (= alexithymia) است.
البته PDM از این فراتر رفته و اذعان میکند که این افراد نوعی «تفکر عملیاتی» دارند، به این معنی که بهطرز چشمگیری عاری از خیال هستند، قادر به ابرازهای نمادین نیستند و بیشتر روی «چیزها» سرمایهگذاری می کنند تا در عناصر خیالاندود.
یک تبیین احتمالی از چرایی این پدیده میتواند این باشد که مراقبین این افراد در کودکی، نتوانستهاند ظرفیّت بازنمایی هیجانات را در آنها پرورش دهند و گویی بدن کودکان خود را رها کردهاند تا در غیاب ذهنی که برایشان نساختهاند، هرآنچه را که تجربه میکند، همزمان به نمایش هم بگذارد. از اینجاست که باید اذعان کرد رواندرمان کلامی و گفتوگو محور، درمانی حیاتی برای بیماران دچار به این حالات است.
نکتهی جالبی که در PDM به آن اشاره شده آن است که این افرد غالبا به اصرار یک پزشک متخصص که از درمان او ناامید شده، نزد رواندرمانگر ارجاع داده میشوند و در نتیجه نسبت به رواندرمانگر خویش اکراه و ناامیدی زیادی نشان داده و معمولا حالت تدافعی به خود میگیرند. این میتواند واکنشی به بازخورد ناهمدلانهی بسیاری از افراد، از جمله پزشکان به این بیماران باشد: همهچیز توی سرته. الکی فکر میکنی مشکل داری!»
البته باید اشاره کرد که افرادی ازایندست بسیار احساس شنیدهنشدن میکنند، چراکه در کودکی تلاشهایشان برای ارتباط گرفتن با والدین و شنیدهشدن بارها ناکام شده است. این مسئله خود سبب شروع درمان با ناامیدی و اکراه میشود، حال آنکه میتواند سبب ایجاد لجبازیهای فراوان با درمانگر نیز بشود.
از سوی دیگر، درمانگران نیز ممکن است در مقابل این بیماران، احساساتی از بهدردنخوربودن، کلافگی و برانگیختگی را تجربه کنند. هرچه باشد، درمان این دسته از افراد، مستلزم صبر و شکیبایی زیاد است، بهویژه در برابر فقدان ظرفیّت ابرازگری در بیمار، ناتوانی او در بیان ذهنیّاتش و واکنشهای منفی او به درمان. همچنین بسیار اهمیّت دارد که رنج این افراد واقعی انگاشته شده و بههیچعنوان به تمارض متّهم نشوند.
در یک بیان کلّی، محوریت درمان این افراد، باید متّکی بر پیشبرد درمان به سمتی باشد که بیمار بتواند حالات ذهنی و هیجانی خود را نامگذاری کند، تجربه کند و درنهایت آنها را بپذیرد.
درباره احسان صالحی
من، احسان صالحی، رواندرمانگر در حیطهی رواندرمانی پویشیِ فشرده و کوتاهمدت (ISTDP)، دورههای نظری روانکاوی را اعم از دورهی جامع روانکاوی و دورهی شخصیت و مکانیسمهای دفاعی، زیر نظر جناب دکتر علیرضا طهماسب در خانهی تجربه و دورههای رواندرمانی را در حیطهی ISTDP، زیر نظر انستتیتو بینش نو و جناب دکتر نیما قربانی گذراندهام و در حال حاضر تحت سوپرویژن، مشغول به کار رواندرمانی هستم.
نوشته های بیشتر از احسان صالحی
دیدگاهتان را بنویسید